کتابُ الحجّ

جلسه هفدهم

https://bayanbox.ir/view/4963341095878816874/002.png

https://bayanbox.ir/view/6990364449040579777/hadith-line.png

و هل یشترط فی وجوب الاستنابة الیأس من البرء‌ أم یجب مطلقا و إن لم یکن مع عدم الیأس فوریا، ظاهر الدروس الثانی، و فی الأول قوة . فیجب الفوریة کالأصل حیث یجب ، ثم إن استمر العذر أجزأ.

و لو زال العذر، و أمکنه الحج بنفسه حج ثانیا و إن کان قد یئس منه، لتحقق الاستطاعة حینئذ، و ما وقع نیابة إنما وجب للنص  و إلا لم یجب لوقوعه قبل شرط الوجوب

و لا یشترط فی الوجوب بالاستطاعة زیادة على ما تقدم الرجوع إلى کفایة من صناعة، أو حرفة  أو بضاعة، أو ضیعة، و نحوها  على الأقوى، عملا بعموم النص  و قیل: یشترط و هو المشهور بین المتقدمین لروایة أبی الربیع الشامی  و هی لا تدل على مطلوبهم، و إنما تدل على اعتبار المئونة ذاهبا، و عائدا، و مئونة عیاله کذلک، و لا شبهة فیه.

وهل یشترط فی وجوب...

بنابر اینکه نایب گرفتن را واجب بدانیم آیا در آن، شرط است که نا امید از خوب شدن باشد ( پس اگر امید خوب شدن داشته باشد واجب نیست نایب بگیرد و صبر کند هر وقت مانع برطرف شد خودش حج را بجا آورد) یا اینکه آن شرط، معتبر نمی باشد بلکه نایب گرفتن واجب است چه امید خوب شدن داشته باشد یا نه (با این فرق که در صورت امید بهبودی، وجوب استنابت فوری نیست بخلاف صورت نا امیدی که وجوب استنابت در آن صورت فوری است)؟ دو قول است، بعضی قول دوم را اختیار کرده اند و ظاهر عبارت مصنف در کتاب «دروس» همین است، و شارح قول اول را تقویت میکند.

 

بنابر اینکه نایب گرفتن را واجب بدانیم

آیا در نایب گرفتن برای حج ، شرط است که نا امید از خوب شدن باشد 

به این معنا که اگر امیدِ خوب شدن داشته باشد واجب نیست نایب بگیرد

و صبر کند هر وقت مانع برطرف شد خودش مباشرتا  حج را بجا آورد

یا اینکه شرطِ یاس از بهبودی ، اصلا معتبر نمی باشد

بلکه نایب گرفتن واجب است

حالا - چه امید خوب شدن داشته باشد یا نه

با این فرق که در صورت امید داشتن به  بهبودی، وجوب استنابت فوری نیست

بخلاف آن صورتِ  ناامیدی و یاس که وجوب استنابت در آن صورت فوری است؟

فرمودند به طور کلی دو قول وجود دارد ،

بعضی قول دوم (عدم اعتبار شرط یاس) را اختیار کرده اند

و ظاهر عبارت مصنف در کتاب «دروس» همین است،

و شارح قول اول(معتبر بودن شرط یاس) را تقویت می کند.


ترجمه و شرح عبارت: وهل یشترط.. یعنی و(بنابر قول به وجوب استنابت) آیا در وجوب استنابت، شرط است ناامیدی از خوب شدن (که اگر امید خوب شدن داشت واجب نیست نایب بگیرد) یا اینکه ناامیدی از خوب شدن شرط نمی باشد بلکه استنابت واجب است مطلقا چه مأیوس باشد و چه نباشد گر چه وجوب استنابت در صورت مأیوس نبودن و داشتن امید بهبودی) فوری نباشد؟ (یعنی مطلقا استنابت واجب باشد با این فرق که در صورت یأس، وجوب استنابت فوری باشد و در صورت عدم یأس، وجوب آن فوری نباشد) البراء در بعضی نسخه ها به لفظ - براء - بروزن سلام می باشد، و در بعضی نسخه ها بلفظ برء بروزن صلح است و هر دو به یک معنی می باشد یعنی خوب شدن

 

ترجمه و شرح عبارت:

و هل یشترط..

یعنی و (بنابر قول به وجوب استنابت)

آیا در وجوب استنابت ، شرط است نا امیدی از خوب شدن

که اگر امید خوب شدن داشت واجب نیست نایب بگیرد

یا اینکه نا امیدی از خوب شدن شرط نمی باشد

بلکه استنابت واجب است مطلقا

چه مأیوس باشد و چه نباشد

گرچه وجوب استنابت در صورت مأیوس نبودن و داشتن امید بهبودی) فوری نباشد؟

یعنی مطلقا استنابت واجب باشد

با این فرق که در صورت یأس، وجوب استنابت فوری باشد

و در صورت عدم یأس، وجوب آن فوری نباشد

البراء در بعضی نسخه ها به لفظ - براء - بر وزن سلام می باشد،

و در بعضی نسخه ها بلفظ برء بروزن صلح است و هر دو به یک معنی می باشد یعنی خوب شدن

 

 

 

ظاهر الدروس، الثانی

یعنی ظاهر عبارت کتاب «دروس»، قول دوم است یعنی وجوب استنابت مطلقا وفی الأول قوة این نظر شارح است که می فرماید در قول اول (که بأس شرط باشد) قوت است (سپس بر روی این قول، تفریع می کند که: پس واجب است فورا نایب بگیرد همانطوری که اصل حج مباشرتی) در صورتی که واجب باشد فوری است حیث یجب این جمله قید است برای - کالاصل -.

 

ظاهر الدروس، الثانی

یعنی ظاهر عبارت کتاب «دروس»، قول دوم است

یعنی وجوب استنابت مطلقا

و فی الأول قوة

این نظر شارح است که می فرماید

در قول اول (که یأس شرط باشد) قوت است

سپس بر روی این قول، تفریع می کند که:

پس واجب است فورا نایب بگیرد همانطوری که اصل حج مباشرتی

در صورتی که واجب باشد فوری است

حیث یجب این جمله قید است برای - کالاصل -

 


ثم ان استمر العذر... توضیح: فرع دیگری است مربوط به مسأله مورد بحث، توضیحش آنکه: اگر چنانچه عذر ومانعی که داشت ادامه پیدا کند، حجی که نایب از طرف انسان انجام داده کفایت میکند یعنی اگر انسان مرد، واجب نیست از مال او قضای آن را بجا آورند و اگر چنانچه عذراواتفاقا برطرف شود (هرچند نا امید از خوب شدن بود) وقدرت پیدا کند خودش حج کند باید دوباره خودش حج کند، زیرا در این صورت، استطاعت (که شرط وجوب است) برای او حاصل شده.
اگر گوئید که حج نیابتی از طرف او بجا آورده شده پس چرا دوباره خودش بجا بیاورد؟ در جواب گوئیم: که وجوب آن حج استنابی به واسطه وجود دلیل (روایت) بر آن بوده، نه بجهت حصول استطاعت وگرنه اگر روایت نداشتیم، طبق قاعده واجب نمی بود، زیرا شرط وجوب که استطاعت باشد حاصل نبوده و آن حج قبل از حصول شرط واقع شده. خلاصه اینکه باید بعد از برطرف شدن عذر، خودش حج کند و اگر چنانچه بمیرد باید از مال او قضای آن را بجا آورند.

 

ثم ان استمر العذر...

فرع دیگری است مربوط به مسأله مورد بحث،

اگر چنانچه عذر و مانعی که داشت ادامه پیدا کند،

حجی که نایب از طرف انسان انجام داده کفایت میکند

یعنی اگر انسان مرد، واجب نیست از مال او قضای آن را بجا آورند

و اگر چنانچه عذر او اتفاقا برطرف شود

هرچند نا امید از خوب شدن بود

و قدرت پیدا کند خودش حج کند

باید دوباره خودش حج کند

زیرا در این صورت، استطاعت (که شرط وجوب است) برای او حاصل شده.
اگر گوئید که حج نیابتی از طرف او بجا آورده شده

پس چرا دوباره خودش بجا بیاورد؟

در جواب گوئیم: که وجوب آن حج استنابی به واسطه وجود دلیل (روایت) بر آن بوده،

نه بجهت حصول استطاعت

و گرنه اگر روایت نداشتیم، طبق قاعده واجب نمی بود،

زیرا شرط وجوب که استطاعت باشد حاصل نبوده

و آن حج قبل از حصول شرط واقع شده.
خلاصه اینکه باید بعد از برطرف شدن عذر، خودش حج کند

و اگر چنانچه بمیرد باید از مال او قضای آن را بجا آورند.

 


ترجمه و شرح عبارت: ثم ان استمرالعذر... (این عبارت شارح، مقدمه است برای عبارت بعدی مصنف، و به اصطلاح: شرح قبل از متن است) یعنی اگر عذر، استمراریابد، حج استنابی که از طرف او انجام گرفته کفایت میکند و اگر چنانچه عذراو برطرف شود و قدرت پیدا کند که خودش حج کند، باید دوباره حج کند گرچه قبلا ناامید از زوال عذربوده لتحقق الاستطاعة.. (این علت است برای وجوب حج بر خودش یعنی زیرا در این وقت که عذر برطرف شده، استطاعت (بدنی و یا راهی) برای خودش حاصل می شود، وما وقع.. (این جواب است از سؤال مقدر که سابقا توضیحش دادیم) یعنی وآن حجی که از طرف او بجا آورده شده، همانا بجهت وجود روایت، واجب شده بود (نه بجهت حصول استطاعت) وگرنه (اگر روایت نبود) هر آینه حج نیابتی واجب نمی شد، زیرا آن حج قبل از حصول شرط وجوب (که استطاعت باشد) واقع می شود.

 

 

ترجمه و شرح عبارت:

ثم ان استمر العذر...

این عبارت شارح، مقدمه است برای عبارت بعدی مصنف،

و به اصطلاح: شرح قبل از متن است

یعنی اگر عذر، استمرار یابد،

حج استنابی که از طرف او انجام گرفته کفایت میکند

و اگر چنانچه عذر او بر طرف شود

و قدرت پیدا کند که خودش حج کند، باید دوباره حج کند

گر چه قبلا ناامید از زوال عذر بوده

لتحقق الاستطاعة..

این علت است برای وجوب حج بر خودش

یعنی زیرا در این وقت که عذر بر طرف شده،

استطاعت (بدنی و یا راهی) برای خودش حاصل می شود،

وما وقع..

این جواب است از سؤال مقدر که سابقا توضیحش دادیم

یعنی و آن حجی که از طرف او بجا آورده شده،

همانا بجهت وجود روایت، واجب شده بود

(نه بجهت حصول استطاعت)  

وگرنه (اگر روایت نبود) هر آینه حج نیابتی واجب نمی شد،

زیرا آن حج قبل از حصول شرط وجوب (که استطاعت باشد) واقع می شود.

و لا یشترط فی الوجوب بالاستطاعة زیادة على ما تقدم الرجوع إلى کفایة من صناعة، أو حرفة  أو بضاعة، أو ضیعة، و نحوها  على الأقوى،

رجوع به کفایت شرط است یا نه؟
ولا یشترط فی الوجوب...

بعضی از فقهاء در استطاعت و وجوب حج ، شرط دیگری را علاوه بر شرایط گذشته ، معتبر دانسته اند و آن اینکه بعد از برگشتن، وسیله معاش و زندگی مثل کسب یا زراعت یا عایدی ملک یا صنعت و یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد که پس از برگشتن، زندگی اش مختل نشود و پریشانی و نابسامانی در زندگی اش بار نیاید بطوری که مجبور به گدایی شود و یا بزحمت زندگی کند. و برای اثبات این شرط، به روایت ابی الربیع شامی از امام صادق الاستدلال کرده اند (روایت را ذکر خواهیم کرد).

شرط دیگری از فقهاء در وجوب حج

بعضی از فقهاء در استطاعت و وجوب حج

شرط دیگری را علاوه بر شرایط گذشته ، معتبر دانسته اند

و آن اینکه بعد از برگشتن

وسیله معاش و زندگی مثل کسب یا زراعت یا عایدی ملک یا صنعت

و یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد

که پس از برگشتن، زندگی اش مختل نشود و پریشانی و نابسامانی در زندگی اش بار نیاید

بطوری که مجبور به گدایی شود و یا بزحمت زندگی کند.

و برای اثبات این شرط ، به روایت ابی الربیع شامی از امام صادق استدلال کرده اند.


مصنف می فرماید اقوی در نظر ما این است که این شرط معتبر نیست به دلیل آیه حج و روایات دیگر که می گوید: کسی که استطاعت و توانایی رفتن به حج دارد واجب است حج بر او، و این عام است شامل می شود هم کسی را که وسیله معاش بعد از برگشتن داشته و هم کسی را که نداشته باشد. پس داشتن وسیله معاش بعد از برگشتن، از آیه و اخبار استفاده نمی شود.

نظر جناب شارح در شرط هشتم

مصنف می فرماید اقوی در نظر ما این است که

این شرط معتبر نیست

به دلیل آیه حج و روایات دیگر که می گوید:

کسی که استطاعت و توانایی رفتن به حج دارد واجب است حج بر او،

و این عام است شامل می شود هم کسی را که وسیله معاش بعد از برگشتن داشته

و هم کسی را که نداشته باشد.

پس داشتن وسیله معاش بعد از برگشتن، از آیه و اخبار استفاده نمی شود.

 


شارح هم قول مصنف را تأیید میکند و در جواب روایت ابی الربیع شامی که مخالفین استدلال به آن کرده اند می فرماید: آن روایت مدعای آنها را اثبات نمی کند، زیرا مضمون آن حدیث همین مقدار را اثبات می کند که باید انسان خرجی رفت و برگشت سفرش و نیز خرجی عیال و خانواده اش تا وقت برگشتن را داشته باشد و شکی نیست که این مقدار را ما هم قبول داریم که شرط وجوب می باشد پس آن روایت دلالت بر بیشتر از آن مقدار دلالت نمیکند.


ترجمه شرح عبارت:

ولایشترط فی الوجوب...

یعنی شرط نیست در وجوب حج به سبب استطاعت (و به عبارت دیگر شرط نیست در استطاعتی که سبب وجوب حج است) به علاوه بر شرایطی که گذشت - اینکه برگردد از حج در حالی که در وطنش کفایت معاش داشته باشد (و مقصود از کفایت یعنی وسیله کفایت معاش پس معنی عبارت این است که در بازگشت، چیزی که کفایت زندگی او را بکند دارا باشد) مثل صناعت و...

من صناعة (به کسریا به فتح صاد) یعنی هنر مثل خیاطی ونجاری و مانند آن أو حرفة (به کسرحاء) یعنی شغل وکاری که وسیله کسب می باشد مثل تجارت و عطاری و بقالی و مانند آن.
فایده: گفته اند فرق بین صناعت وحرفه این است که در صناعت، آگاهی علم به چیزی که بتواند آدمی را به منظورومقصود برساند، ضرورت دارد (وغالبا این علم و آگاهی بدون شاگردی کردن نزد استاد صنعت، حاصل نمی شود و روی همین اصل است که به نجار، صانع گویند ولی به تاجر(بازرگان) صانع نگویند، زیرا که برای صنعت نجاری، آگاهی قبلی لازم است تا که بتواند تخت ویا در، بسازد و نیز نجاربه افزار و ادواتی که بتواند با آنها به مقصود برسد، نیازمند است. در صورتی که تاجر در تجارت خود نمی داند که آیا به سودی که می خواسته می رسد یا نه ؟

 

أو بضاعة

(به کسر باء) یعنی سرمایه أو ضیعة یعنی زمین زراعتی و غله خیز و نحوها مثل اینکه زمین یا دکانی دارد که آن را اجاره دهد

عملا بعموم النص

ونص عبارت از آیه و روایات حج می باشد (زیرا کسی که زاد و راحله برای رفتن به حج دارد هر چند بعد از برگشتن وسیله معاش نداشته باشد، بر چنین کس استطاعت صدق می کند لغه و عرفا، و

 

کلمه - من - موصوله در آیه: روله على الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا»، از الفاظ عموم است) وقیل یشترط... یعنی وبعضی گفته اند که رجوع بکفایت شرط می باشد و همین قول، مشهور بین متقدمین از فقهاست، به دلیل روایت ابى الربیع شامی.
حدیث أبی الربیع شامی که شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه» نقل کرده چنین است:
قال: سئل أبوعبدالله علی عن قول الله عزوجل: ولله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا. فقال: مایقول الناس فیها؟ فقیل له: الزاد و الراحلة فقال لی: قد شل أبوجعفر عن هذا فقال: هلک الناس إذن، لئن کان من کان له زاد و راحلة قدر ما یقوت به عیاله ویستغنی به عن الناس، ینطلق الیه فیسلبهم إیاه لقد هلکوا إذا، قیل له: فما السبیل؟ فقال: السعة فی المال اذا کان یحج ببعض ویبقی بعض القوت عیاله، ألیس قد فرض الله عزوجل
الزکاة فلم یجعلها الأعلى من یملک مأتی درهم. سؤال شد امام صادق طلا از قول خدای تعالی: والله على الناس... (که معنی آیه این است: برای خداست بر مردم، قصد خانه خدا کند . جهت حج ۔ کسی که بتواند راهی به سوی آن خانه پیدا کند یعنی بدون زحمت زیاد بتواند برود) حضرت فرمود اهل سنت درباره آن آیه و تفسیرش چه میگویند (واستطاعت در آیه را چگونه تفسیر میکنند) یکی از حاضرین گفت که: (اهل سنت میگویند مقصود از استطاعت در آیه:) توشه و مرکب می باشد (یعنی تنها این دو، مقصود می باشد) امام صادق ع فرمود که از پدرم امام باقر الا سؤال شد راجع به این مطلب (یعنی از او سؤال کردند
من لایحضر، ج ۲، ص 418.

 

که آیا مقصود از استطاعت، تنها توشه و مرکب است چنانکه اهل سنت می گویند؟) حضرت جواب داد که اگر مقصود این باشد، مردم هلاک می شوند (از جهت مشقتی که برای آنها پیدا می شود. اگر چنانچه کسی که توشه و مرکب دارد (یعنی فقط این دو را داشته باشد و اینها به مقدار قوت و نفقه زن و بچه اش که تأمین معاش با آن می کنند و به سبب آن محتاج به مردم نمی شوند، اگر سرپرست خانواده به سوی حج حرکت کند و آن مقدار قوت را از آنها بگیرد و صرف در راه حج (توشه و مرکب ) کند، هر آینه خانواده اش هلاک می شوند ازبی معاشی، از حضرت سؤال شد که پس مقصود از سبیل چیست ؟ فرمود: مقصود وسعت در مال است که وقتی با مقداری از آن حج کند، مقداری دیگر را بگذارد برای قوت و معاش خانواده اش و هی لاتدل على مطلوبهم... این جمله جواب شارح است از استدلال مخالفین به روایت مذکوره) یعنی این روایت دلالت نمی کند بر مدعای آنها (که رجوع به کفایت شرط است) بلکه همانا آن روایت دلالت بر همین مقدار میکند که شرط است خرجی خانواده اش از وقت رفتن تا برگشتن را داشته باشد، و شکی نیست در شرط بودن این دو مطلب
پس اینکه شما می گوئید علاوه بر آن، شرط است بعد از برگشتن هم وسیله معاش داشته باشد گوئیم از آن حدیث راجع به این، چیزی استفاده نمی شود).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اللمعة الدمشقیة فی فقه الإمامیة، صفحه : 63‌  کِتَابُ الْحَجِّ‌

[الفصل] الْأَوَّلُ:یَجِبُ الْحَجُّ عَلَى الْمُسْتَطِیعِ‌

 [الفصل] الْأَوَّلُ:یَجِبُ الْحَجُّ عَلَى الْمُسْتَطِیعِ‌مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْخَنَاثَى عَلَى الْفَوْرِ مَرَّةً بِأَصْلِ الشَّرْعِ، وَ قَدْ تَجِبُ بِالنَّذْرِ وَ شِبْهِهِ وَ الاسْتِئْجَارِ وَ الْإِفْسَادِ وَ یُسْتَحَبُّ تَکْرَارُهُ وَ لِفَاقِدِ الشَّرَائِطِ، وَ لَا یُجْزِى کَالْفَقِیرِ وَ الْعَبْدِ بِإِذْنِ مَوْلَاهُ، وَ شَرْطُ وُجُوبِهِ الْبُلُوغُ وَ الْعَقْلُ وَ الْحُرِّیَّةُ وَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ وَ التَّمَکُّنُ مِنَ الْمَسِیرِ، وَ شَرْطُ صِحَّتِهِ الْإِسْلَامُ، وَ شَرْطُ مُبَاشَرَتِهِ مَعَ الْإِسْلَامِ التَمْیِیزُ. وَ یُحْرِمُ الْوَلِیُّ عَنِ غَیْرِ الْمُمَیِّزِ نَدْباً، وَ یُشْتَرَطُ فِی صحَّتِهِ مِنَ الْعَبْدِ إِذْنُ الْمَوْلَى، وَ شَرْطُ صِحَّةِ النَّدْبِ مِنَ الْمَرْأَةِ إِذْنُ الزَّوْجِ، وَ لَوْ أُعْتِقَ الْعَبْدُ أَوْ بَلَغَ الصَّبِیُّ أَوْ أَفَاقَ الْمَجْنُونُ قَبْلَ أَحَدِ الْمَوْقِفَیْنِ صَحَّ وَ أَجْزَأَهُ عَنْ حِجَّةِ الْإِسْلَامِ، وَ یَکْفِی الْبَذْلُ فِی تَحَقُّقِ الْوُجُوبِ وَ لَا یُشْتَرَطُ صِیغَةٌ خَاصَّةٌ.فَلَوْ حَجَّ بِهِ بَعْضُ إِخْوَانِهِ أَجْزَأَهُ عَنِ الْفَرْضِ،وَ یُشْتَرَطُ وُجُودُ مَا یَمُونُ بِهِ عِیَالَهُ الْوَاجِبِی النَّفَقَةِ‌إِلَى حِینِ رُجُوعِهِ، وَ فِی اسْتِنَابَةِ الْمَمْنُوعِ بِکِبَرٍ أَوْ مَرَضٍ أَوْ عَدُوٍّ قَوْلَانِ، وَ الْمَرْوِیُّ عَنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ ذَلِکَ، ‌وَ لَوْ زَالَ الْعُذْرُ حَجَّ ثَانِیاً. وَ لَا یُشْتَرَطُ الرُّجُوعُ إِلَى کِفَایَةٍ عَلَى الْأَقْوَى، وَ لَا فِی الْمَرْأَةِ الْمَحْرَمُ، وَ یَکْفِی ظَنُّ السَّلَامَةِ. وَ الْمُسْتَطِیعُ یُجْزِئُهُ الْحَجُّ مُتَسَکِّعاً، وَ الْحَجُّ مَاشِیاً أَفْضَلُ إِلَّا مَعَ الضَّعْفِ عَنِ الْعِبَادَةِ فَالرُّکُوبُ أَفْضَلُ، فَقَدْ حَجَّ الْحَسَنُ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَاشِیاً مِرَاراً، وَ قِیلَ: إِنَّهَا خَمْسَةٌ وَ عِشْرُونَ حِجَّةً، وَ الْمَحَامِلُ تُسَاقُ بَیْنَ یَدَیْهِ.وَ مَنْ مَاتَ بَعْدَ الْإِحْرَامِ وَ دُخُولِ الْحَرَمِ أَجْزَأَهُ‌، وَ لَوْ مَاتَ قَبْلَ ذَلِکَ وَ کَانَ قَدِ اسْتَقَرَّ فِی ذِمَّتِهِ قُضِیَ عَنْهُ مِنْ بَلَدِهِ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ، فَلَوْ ضَاقَتِ التَّرِکَةُ فَمِنْ حَیْثُ بَلَغَتْ وَ لَوْ مِنْ الْمِیقَاتِ.وَ لَوْ حَجَّ ثُمَّ ارْتَدَّ‌ثُمَّ عَادَ لَمْ یُعِدْ عَلَى الْأَقْرَبِ، وَ لَوْ حَجَّ مُخَالِفاً ثُمَّ اسْتَبْصَرَ لَمْ یُعِدْ إِلَّا أَنْ یُخِلَّ بِرُکْنٍ، نَعَمْ یُسْتَحَبُّ الْإِعَادَةُ.الْقَولُ فِی حَجِّ الْأَسْبَابِ:لَوْ نَذَرَ الْحَجَّ وَ أَطْلَقَ کَفَتِ الْمَرَّةُ‌وَ لَا تُجْزِئُ عَنْ حِجَّةِ الْإِسْلَامِ، وَ قِیلَ: إِنْ نَوَى حِجَّةَ النَّذْرِ أَجْزَأَتْ وَ إِلَّا فَلَا. وَ لَوْ قَیَّدَ بِحِجَّةِ الْإِسْلَامِ فَهِیَ وَاحِدَةٌ وَ لَوْ قَیَّدَ غَیْرَهَا فَهُمَا اثْنَتَانِ وَ کَذَا الْعَهْدُ وَ الْیَمِینُ، وَ لَوْ نَذَرَ الْحَجَّ مَاشِیاً وَجَبَ وَ یَقُومُ فِی الْمِعْبَرِ، فَلَوْ رَکِبَ طَرِیقَهُ أَوْ بَعْضَهُ قَضَى مَاشِیاً، وَ لَوْ عَجَزَ عَنِ الْمَشْیِ رَکِبَ وَ سَاقَ بَدَنَةً.وَ یُشْتَرَطُ فِی النَّائِبِ‌الْبُلُوغُ وَ الْعَقْلُ وَ الْخُلُوُّ مِنْ حَجٍّ وَاجِبٍ مَعَ التَّمکُّن مِنْهُ وَ لَوْ مَشْیاً وَ الْإِسْلَامُ وَ إِسْلَامُ الْمنُوبِ عَنْهُ وَ اعْتِقَادُهُ الْحَقَّ إِلَّا أَنْ یَکُونَ أَبَا النَّائِبِ.وَ یُشْتَرَطُ نِیَّةُ النِّیَابَةِ مِنْهُ وَ تَعَیُّنُ الْمَنُوبِ عَنْهُ قَصْداً، وَ یُسْتَحَبُّ لَفْظاً عِنْدَ الْأَفْعَالِ، وَ تُبْرَأُ ذِمَّتُهُ لَوْ مَاتَ مُحْرِماً بَعْدَ دُخُولِ الْحَرَمِ وَ إِنْ خَرَجَ‌ ‌مِنْهُ بَعْدُ، وَ لَوْ مَاتَ قَبْلَ ذَلِکَ اسْتُعِیدَ مِنَ الْأُجْرَةِ بِالنِّسْبَةِ، وَ یَجِبُ الْإِتْیَانُ بِمَا شُرِطَ عَلَیْهِ حَتَّى الطَّرِیقِ مَعَ الْغَرَضِ، وَ لَیْسَ لَهُ الاسْتِنَابَةُ إِلَّا مَعَ الْإِذْنِ صَرِیحاً أَوْ إِیقَاعُ الْعَقْدِ مُقَیَّداً بِالْإِطْلَاقِ، وَ لَا یَحُجُّ عَنْ اثْنَیْنِ فِی عَامٍ، وَ لَوِ اسْتَأْجَرَاهُ لِعَامٍ فَسَبَقَ أَحَدُهُمَا صَحَّ السَّابِقُ وَ إِنْ اقْتَرَنَا بَطَلَا، وَ تَجُوزُ النِّیَابَةُ فِی أَبْعَاضِ الْحَجِّ، کَالطَّوَافِ وَ السَّعْیِ وَ الرَّمْیِ مَعَ الْعَجْزِ، وَ لَوْ أَمْکَنَ حَمْلُهُ فِی الطَّوَافِ وَ السَّعْیِ وَجَبَ وَ یُحْتَسَبُ لَهُمَا.وَ کَفَّارَةُ الْإِحْرَامِ فِی مَالِ الْأَجِیرِ وَ لَوْ أَفْسَدَ حَجَّهُ قَضَى فِی الْقَابِلِ، وَ الْأَقْرَبُ الْإِجْزَاءُ، وَ یَمْلِکُ الْأُجْرَةَ.وَ یُسْتَحَبُّ إِعَادَةُ فَاضِلِ الْأُجْرَةِ، وَ الْإِتْمَامُ لَهُ لَوْ أَعْوَزَ وَ تَرْکُ نِیَابَةِ الْمَرْأَةِ الصَّرُورَةِ وَ الْخُنْثَى الصَّرُورَةِ، وَ یُشْتَرَطُ عِلْمُ الْأَجِیرِ بِالْمَنَاسِکِ وَ قُدْرَتُهُ عَلَیْهَا وَ عَدَالَتُهُ فَلَا یُسْتَأْجَرُ فَاسِقٌ وَ لَوْ حَجَّ أَجْزَأَهُ، وَ الْوَصِیَّةُ بِالْحَجِّ تَنْصَرِفُ إِلَى أُجْرَةِ الْمِثْلِ وَ یَکْفِی الْمَرَّةُ إِلَّا مَعَ إِرَادَةِ التَّکْرَارِ.وَ لَوْ عَیَّنَ الْقَدْرَ وَ النَّائِبَ تَعَیَّنَا، وَ لَوْ عَیَّنَ لِکُلِّ سَنَةٍ قَدْراً وَ قَصَرَ کُمِّلَ مِنَ الثَّانِیَةِ فَإِنْ لَمْ تَسَعْ فَالثَّالِثَةُ، وَ لَوْ زَادَ حُجَّ مَرَّتَیْنِ فِی عَامٍ مِنَ اثْنَیْنِ. وَ الْوَدَعِیُّ الْعَالِمُ بِامْتِنَاعِ الْوَارِثِ یَسْتَأْجِرُ عَنْهُ مَنْ یَحُجُّ أَوْ بِنَفْسِهِ، وَ لَوْ کَانَ عَلَیْهِ حِجَّتَانِ إِحْدَیهُمَا نَذْرٌ فَکَذَلِکَ إِذِ الْأَصَحُّ أَنَّهُمَا مِنَ الْأَصْلِ، وَ لَوْ تَعَدَّدُوا وُزِّعَتْ، وَ قِیلَ: یَفْتَقِرُ إِلَى إِذْنِ الْحَاکِمِ، وَ هُوَ بَعِیدٌ.

 

فهرست کتاب الحجّ

 

الفصل الأول فی شرائطه و أسبابه :

الفصل الثانی فی أنواع الحج :

الفصل الثالث فی المواقیت :

الفصل الرابع فی أفعال العمرة :

الفصل الخامس فی أفعال الحج :

الفصل السادس فی کفارات الإحرام :

الفصل السابع فی الإحصار و الصد :

خاتمة : تجب العمرة على المستطیع إلیها سبیلا بشروط الحج